دخترکدخترک، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 10 روز سن داره
دختر دومیدختر دومی، تا این لحظه: 17 سال و 3 ماه و 7 روز سن داره
دختر بزرگهدختر بزرگه، تا این لحظه: 22 سال و 4 ماه و 24 روز سن داره

❤❤❤سه دختر من❤❤❤

حرف بزن مادر!

مامان بیا اینا رو بونونیم (بخونیم):   این چیه؟     اَدوشه     موتّه     مینون     اَمبوله مامان! امبوله می نونی؟     خدایا شکرت! روزی برای شنیدن این کلمات دلم پر می کشید. خدایا! لذت شنیدن و دیدن این لحظات را نصیب هر بانویی که آفریدی کن! ...
27 تير 1393

کیف موبایل1

این شب های ماه رمضان ، به خاطر اینکه تا سحر بیدار می مانم برای درست کردن سحری ، بسیار به کارهای بافتنی ام رسیدم. نمونه اش یک کیف برای گوشی ام:         بافتنی های بیشتری در راه است! ...
27 تير 1393

میهمان دخترک!

وقتی دخترک با میهمان خیالی اش روی مبل می نشیند و با هم تخمه می خورند و بگو و بخند می کنند:         و در راستای ادامه ی میهمانیِ فرضی:     همیشه بخند دلبندم! با خنده های تو من جان می گیرم! ...
27 تير 1393

این روزهای دختر بزرگم

  شکر خدا دختر بزرگه هم آزمون تیزهوشان قبول شد و هم نمونه. اما از آنجاییکه حوصله و اشتیاقی برای آزمون ورودی مجدد (جهت ورود به مقطع دبیرستان ) در سه سال آینده را نداشت ، مدرسه ی تیزهوشان را انتخاب کرد. مراحل ثبت نام انجام شد. حالا دختر بزرگ من مقطعی متفاوت را تجربه می کند. حالا دیگر یک دختر بچه ی دبستانی نیست. هر چند که رفتار و منش زندگی اش مدتهاست که او را از لاک یک دختر ابتدایی در آورده است! این روزهایش هم با بافت شال و کمی کتاب و تبلت فراوان می گذرد. دوست دارم بیشتر مطالعه کند. و دوست دارم خودش به این نتیجه برسد که باید معلوماتش را زیاد کند. برایت روزهای خوبی را آرزو می کنم دختر عزیز من...
21 تير 1393

حلوااااااا

دو جمعه ی اخیر از تعطیلی استفاده کردم و حلوا پختم. حلوای ماه رمضان دل آدم را حال می آورد! بوی آرد تفت داده شده که از آشپزخانه بلند می شود و در خانه می پیچد ، بچه ها ذوق کنان در آشپزخانه سرک می کشند و مقدار حلوا را تخمین می زنند. و دختر دومی هم که همیشه پایه است برای تزیین حلوا!   حلواهای جمعه گذشته که جهت سلیقه ی همسر زیادتر تفت داده شد:           و حلواهای این هفته که جهت دل خواهرِ همسر کمتر تفت داده شد: (تا این حد خواهر شوهر ذلیلم من!)         و دختر همیشه حاضر در صحنه ی من! ...
21 تير 1393

عروسک آقای نقاش!

بالاخره عروسک دختر بزرگه کامل شد. عروسک آقای نقاش که بر خلاف بافتنی های قبل از شروع کارم ، خیلی طول کشید . ولی به سرانجام رسید.             قرار است بایگانی شود برای منزل جدید! به گمانم بیشتر از 2 مااااااه طول کشید! رکورد زدم! مشغول تزیین بافتنی های نیمه کاره ی قبلی ام! و بعد از آن به فکر بافتنی جدید باشم. شاید یک کیف موبایل یا یک کوله برای دختر دومی و دخترک و یا پالتو برای دختر دومی و یا ست پاییزه ی امسالِ دخترک یا ... . . . خدایا دعای همیشگی ام را که یادت هست؟ دستی بده توانا و چشمی بینا و وقتی فرااااخ و صد البته دلی...
15 تير 1393

سلام بر رمضان 93!

امروز ، روز تعطیل پر کاری بود. دوباره ماه رمضان دوست داشتنی ام آمده است. از فردا به خانه مان می آید.یک روز زودتر! امروزم به تمیز کاری گذشت و سر و سامان دادن خانه و خودم به رسم هر ساله. از صبح گرد گیری کردم و جارو و به امورات خانه رسیدم. و الان که مشغول نوشتن هستم ، درست ساعت یک و ده دقیقه ی نیمه شب است در حالی که خانه در حد انتظار برق می زند.(حد انتظار یعنی خانه ای با سه فرزند که جمع می کنی و می پاشند!هزار ماشاالله!!!) مبل ها جابه جا شده اند تا جا برای سفره ی افطار باز شود. میز ناهار خوری جهت صرف سحری به اتاق نقل مکان داده شد. لباس برای همسر اتو کشی شده است  تا در زمان میت بودن اینجانب در ما...
7 تير 1393

قبولِ خرداد!

به سلامتی دختر بزرگه در آزمون مدرسه ی تیزهوشان قبول شد! روز شنبه ظهر که از کار بر می گشتم ، از مدرسه تلفن زدند و خبر خوش را دادند. با همسر تصمیم گرفتیم به جای شیرینی خریدن ، بچه ها را به یک پیتزا مهمان کنیم. هماهنگی لازم با عمه بچه ها انجام شد که تا رسیدن ما به خانه ، خبر را از جایی به دختر بزرگه نرسانند. و با جماعت خانوادگیمان که در "لاین" گروه تشکیل داده ایم (اعم از خواهر شوهر ها و خواهر ها و دختر خواهر و پسر خواهر ها و ...) هماهنگ کردیم تا دختر بزرگه خبر را در نوشته های گروه بخواند. خلاصه به خانه رسیدیم و خبر را در گروه مطرح کردیم و دست و جیغ و هورا زدیم و جشن مجازی گرفتیم و نتیجه اش شد گریه ی جانسوز دخ...
2 تير 1393
1